پیشونی حاجی شهر ، پینه بسته
دستان پدرم نیز همینطور !
بزرگتر که شدم ، تازه فهمیدم ، پدرم با دستانش نماز می خواند
پیشونی حاجی شهر ، پینه بسته
دستان پدرم نیز همینطور !
بزرگتر که شدم ، تازه فهمیدم ، پدرم با دستانش نماز می خواند
پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید :
خانم ! تو رو خدا یه شاخه گل بخرید زن در حالی که گل را از دستش میگرفت
نگاه پسرك را روي كفش هايش حس كرد , چه كفش هاي قشنگي داريد !
زن لبخندي زد و گفت:برادرم برايم خريده است دوست داشتي جاي من بودي؟؟
پسرك بي هيچ درنگي محكم گفت : نه ولي دوست داشتم جاي برادرت بودم !
تا من هم براي خواهرم كفش مي خريدم
اگر خوشبختی را برای يک ساعت می خواهيد، چرت بزنيد.
اگر خوشبختی را برای يک روز می خواهيد، به پيك نيك برويد.
اگر خوشبختی را برای يک هفته می خواهيد، به تعطيلات برويد.
اگر خوشبختی را برای يک ماه می خواهيد، ازدواج كنيد.
اگر خوشبختی را برای يک سال می خواهيد، ثروت به ارث ببريد.
اگر خوشبختی را برای يک عمر می خواهيد
ياد بگيريد كاری را كه انجام می دهيد دوست داشته باشيد
استیو جابز
باباب آب داد بابا نان داد
اولین جمله ای که ما در اول دبستان یاد می گیریم چیست؟
بابا آب داد / بابا نان داد
اولین جمله ای که انگلیسها در اول دبستان یاد می گیرند :
من می توانم بخوانم و بنویسم
و اولین جمله ای که ژاپنیها در اول دبستان یاد می گیرند :
من می توانم بدوم
و این چنین است که ما همیشه چشممان دنبال دست پدر است
سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد!
خط اولي به دومي گفت ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم.!!
دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي!!!
در همان زمان معلم بلند فرياد زد :
" دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند" و بچه ها هم تکرار کردند:
دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند.
بقیه در ادامه مطلب ...